رهایی

پرواز دسته جمعی مرغابیان شاد 

بر پرنیان آبی روشن، 

در صبح تابناک طلایی. 

آه...

ای آرزوی پاک رهایی! 

تا به حال به مفهوم رهایی فکر کردین ؟واقعاْ چند درصد ما آدما رهاییم ؟اصلا انسان رها وجود داره ؟ 

فکر میکنم این واژه فقط میتونه یه رویا باشه.یه رویای شیرین که شاید فقط با خلاصی از این دنیا میشه بهش دست پیدا کرد.انگار دنیا جز بیشتر اسیر کردن آدما دلیل دیگه ای نداره .هرچی میریم جلو بیشتر گرفتارش میشیم، تعلقاتمون بیشتر میشه و دل کندن ازش سخت تر. 

نمیدونم شاید اگه ما هم میتونستیم مثل پرنده ها اوج بگیریم و از این دنیای خاکی دل بکنیم،رها شدن رو تجربه میکردیم .... 

و شاید اونوقت دیگه هیچ میلی به بازگشت نبود...

                                             

نظرات 17 + ارسال نظر
Alfons Aberg شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.alfons.se/

سلام
کاش پرنده بودم اما مگر تنهایی هم می‌شود پرواز کرد؟
کاش هم‌پرواز من هم با من پرواز می‌کرد.
با تشکر
ا ل ف ی

سلام آقای ا ل ف ی
برا همینه که میگم این دنیای خاکی و تعلقاتش جلو رهایی آدما رو میگیره.

Alfons Aberg یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.alfons.se/

سلام
یعنی تا آخرش باید همین‌‌جوری باشه؟
و همه تنهای تنها بمونن؟ «گریه»
با تشکر
ا ل ف ی

باید راهشو پیدا کرد برادر ا ل ف ی راهشو...

سحربانو یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ق.ظ http://saharbayati.blogfa.com

رهایی چقدر خوبه کاش می شد واقعا .

با یه سوپ عطری منم موافقم فعلا که برنامه دسته خواهر جان شماست من که پایه ام شدید

ای ول پایه ! اگه نیومد دست وپاشو میبندیم میبریمش.

Alfons Aberg یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.alfons.se/

سلام
چطوری می‌شه راهشو پیدا کرد وقتی راهش رو بعضیا بستن. :((
و ...
با تشکر
ا ل ف ی

بزارید زمان حلش کنه و صبر شما البته(-:

نسیم یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:07 ب.ظ http://www.nasimesahargah.blogfa.com

سلام .من هم با بستن دست و پایش موافقم.....
ولی من هم هستم برای سوپ خوری....

خوبه شدیم ۳ به ۱

الهه دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ب.ظ http://namnamebaran.blogsky.com

سلام. خیلی قشنگ بود. درد دل منو گفتی. بی صبرانه در انتظار رهایی و سبک شدنم. خوش به حال پرنده ها، قاصدک ها و گنجشک ها که آزاد و رهان نه مثل ما زندانی در سلول.

پس به امید رها شدن.

محبوبه سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:49 ق.ظ http://mahboobeabadi.blogsky.com

سلام دوست عزیزم. همین که می‌تونی به این خوبی بنویسی معنیش اینه که رهایی !

ممنون(-:

Alfons Aberg چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:25 ق.ظ http://www.alfons.se/

سلام
من پس چی؟ من زورم زیاده می‌تونم راحت دست و پای بعضیا رو ببندم و ببریمش :)
با تشکر
ا ل ف ی

سلام
ای ول زور و بازو !! حتما رو کومکتون حیساب میکونم داش ا ل ف ی (:

ستاره های زمینی سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:09 ق.ظ http://setarehayezamini.blogsky.com/

خوب همتون دست به یکی کردین .
ماماااااااااان

خسته نباشی واقعا بعد از ۱۰۰ سال

همون دوسته ام سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://www.nasimesahargah.blogfa.com

در جواب ستاره های زمینی باید گفت: چه تیتیش

Alfons Aberg چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.alfons.se/

سلام
چشممان روشن شد. صبح خوبی بود.
فقط تو رو خدا حرف بزنید. من بدم میاد تنهایی حرف بزنم.
با تشکر
ا ل ف ی

سلام موافقم صبح خوبی بود .آخه چون اولین دیدار بود یک کم غریبی کردم اما اگه بازم منو با خودتون ببرین بیرون نطقم وا میشه .ولی نمیبرین که !!

Alfons Aberg شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ق.ظ http://www.alfons.se/

سلام
پیاده هم آدم بیاد بد نیستا.
اینه جزای دیر حاضر شدن :)
با تشکر
ا ل ف ی

سلام
بله خب:(

Alfons Aberg چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:12 ق.ظ http://www.alfons.se/

سلام
پیشاپیش عید شما مبارک :)
شمشک هم فراموش نخواهم نمود. فقط باید خواهر خانم جان عزیز شما را ببینم چـــــــــــــــــشم.
سالی خوب داشته باشید و موفق و پیروز باشید. (دم لحظه‌ی تحویل سال یادش بیار برای منم دعا کنه باشه؟)
با تشکر
ا ل ف ی

سلام عید شما هم مبارک
امیدوارم سال جدید برای هممون سالی پر از خیر و برکت و اتفاقای خوبی باشه .
چشم سعی میکنم یادم باشه که یادش بیارم .
شما هم یادتون باشه ما رو دعا کنید .
از بابت شمشک هم سپاسگزارم ؛)

سحربانو پنج‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:48 ب.ظ

مریم جون سال نو مبارک امیدوارم سالی باشه پر از شادی و برکت برای تو و خانواده خوب ات

سلام سحر جانم سال نوی تو هم مبارک .امیدوارم امسال سال برآورده شدن آرزوهات باشه :)

پویا شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ب.ظ http://pooyaabbasi.blogfa.com

بهار دلت سرسبز
...
از من دیگر چیزی نمانده است

نه زخم، نه فریادی .

تمام شب یک نفس تو را فریاد می زنم

تو را عربده می کشم که نیستی

تو را که هرگز نبوده ای

که رفته ای

زیر انبوه ملافه های آبی گم شده ای

که مرده ای، که گورت را گم کرده ای.

با "تب" هایم تو را می سرایم

کوچه های بی چراغ را با فریادی مستانه می لرزانم

تو را عربده می کشم که نیستی

بهار دل شما هم سبز :)

م.مهاجری.ا چهارشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام
داشتم از این طرفا رد می شدم. دیدم یه سری آدم تو این وبلاگن که نمیشناسمشون. یه بار از همشون برام بگو. شاید لازم بود با بعضیاشون ملاقاتی داشته باشم. یه احوالاتی باید از بعضیاشون بپرسم.
یه سلامی هم باید به بعضیا عرض کنیم خب. باته؟
بد نیست هر از گاهی یه ایمیل به ما بزنیااااااااااااااا.......

سلام
باته از هرکدوم که خواستی بپرس فقط بدون که همشون خیلی خوبن خیلی :)

م.مهاجری.ا شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام بانو
چرا یه چیز جدید نمینویسی پس. دلمون پوسید. منتظرم عزیزم
(یه صورتک با احساس جاش خالیه نه؟)
پس زود باش بنویس باتههههههههههههههههههههههههههه؟

سلام
باته :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد